پایبندی به اصول و کارکرد اصلاحی آن
دریافت نخستین از واژه اصلاح و اصلاح گری در جامعه ، پیرایش و زدودن برخی کژی هاست که در ابعاد فرهنگی ، اجتماعی ، سیاسی و اقتصادی به وجود آمده است . هر چند این باور عمومی در بسیاری از موارد صادق است و اصلاح نیازمند درگیرشدن با مشکل و افراد گره خورده به آن است اما این بدان معنا نیست که شرایط و شیوه اصلاح همواره بدین گونه باشد . اصلاح گاهی حتی با پایبندی گروه اندک به شیوه درست و خالی نکردن عرصه آن نیز محقق می شود حتی اگر اکثریت جامعه به انحراف از مسیر صحیح , رو آورده باشند . پایبندی به شیوه های درست به عنوان اصول زندگی صحیح , دارای کارکرد هایی است که در حد خود اصلاح جامعه را در پی دارد . برخی از این کارکردها عبارتند از ؛ادامه مطلب...
عنوانی برای یک تحقیق ؛ عباسیان و روش مسموم کردن مخالفان
بنی عباس با شعار سپردن حکومت به فردی از خاندان پیامبر (ص) بر سر کار آمدند و از این رو پس از تصاحب قدرت , از همه بیشتر از علویان احساس خطر می کردند . این امر با قیامهای سادات حسنی تشدید شد آنان ابتدا به هر طریق که توانستند به سر کوب این قیامها پرداختند اما در حذف فیزیکی قیام کنندگانی که دارای نفوذ گسترده بودند با احتیاط بیشتری برخورد کردند . این احتیاط به خصوص نسبت به آنانی که در ظاهر قیام نکرده بودند و احتمال قیام آنان می رفت ضروری تر به نظر می رسید . تدابیری چون دادن امان به قیام کنندگانی که سرکوب آنان هزینه داشت , دستگیری و زندان آنانی که در دسترس بودند , گردن زدن برخی به طور مخفیانه در زندان و سر انجام مسموم کردن ادامه مطلب...
هزینه کردن برای آبرو
در منابع شرح حال نگاری سنیان در باره سیره و رفتار امام حسن مجتبی علیه السلام خبری نقل شده که در منابع کهن شیعی نیامده است و فقط مرحوم مجلسی آن را به نقل از شرح نهج البلاغة ابن ابی الحدید آورده است . این خبر در باره بخشش ده هزار درهمی ایشان به شاعری است که آن بزرگوار را مدح گفته بود . در بین منابع یادشده بلاذری از همه مفصل تر این جریان را نقل کرده لذا در ذیل گزارش وی را می آوریم و باقی منابع آدرس خواهند شد ؛
بلاذری در انساب الاشراف به نقل از یونس بن حبیب می نویسد :
شاعری مدح حسن بن علی گفت . وی در قبال این مدح , ده هزار درهم بدو بخشید . کسی اعتراض کرد و گفت ده هزار درهم بابت این مدح می بخشی ؟ ایشان فرمودند : بهترین مال , مالی است که به واسطه آن آبرو حفظ شود و انسان در بین مردم به خوبی یاد شود . من از این که بگویند : « فرزند پیامبر یا علی یا فاطمه نیستی» ترسی ندارم بلکه از این می ترسم که بگویند : « شباهتی به این بزرگواران نداری » (بنابر این، جا دارد از کسی که در قالبِ شعر , مرا همانند با آن بزرگواران معرفی کرده و آبروی مرا حفظ کرده قدر دانی کنم و بری این کار هزینه کنم ) . دلیل دیگر برای این بخشش آن است که این شاعر با سرودن این شعر سبب امیدواری من به آینده شد (امید به این که شائبه به وجود آمده از سوی کج اندیشان در باره سستی من در برابر معاویه به مرور از بین خواهد رفت زیرا هستند کسانی که حکمت این کار را می فهمند و حاضرند با استفاده از زبان شعر به کمک ما بیایند و بدیهی است سروده شدن شعر و انتشار آن , سبب امیدواری است چرا که شعر تاثیر خود را می گذارد و به مرور از دامنه شبهه و ابهام در جامعه می کاهد . )
نکاتی در باره این خبر
1 .چنان که گفتیم این خبر در منابع شرح حال نگاری سنیان آمده است .
2 . از تعابیر امام مجتبی علیه السلام معلوم می شود که به ایشان اشکال می گرفته اند که در سیره و رفتار همانند خاندانش نیست چرا که با معاویه صلح کرده بود و این مطلب از سوی برخی از کج اندیشان قابل هضم نبود و سبب ملامت حضرت را فراهم می کرد . از این رو حضرت برای مقابله با این گونه سخن پراکنی ها که به آبروی ایشان لطمه می زد ترجیح می دادند از هنر رایج و تاثیر گذار آن دوران یعنی شعر استفاده کنند و در این مسیر هزینه های مادی لازم را بپردازند .
3 . در تصمیم گیری های کلان اجتماعی همیشه این امکان هست که برخی نتوانند حکمت آن را درک کنند و مدیران تصمیم گیرنده را متهم به اموری چون ناشایستگی و...کنند . مدیران در این گونه موارد باید ضمن پذیرش وجود چنین عوارضی ، به فکر چاره باشند تا از بازخوردهای منفی کار بکاهند . همچنین برای زدودن اثر تبلیغات منفی این گونه ، به امور تاثیر گذار فرهنگی چون هنر توجه نشان دهند و دراین راستا از بالا رفتن هزینه مادی آن نهراسند . چرا که بازگرداندن آبروی از دست رفته ارزش هزینه های این گونه را دارد .
3 . هزینه کردن برای آبرو و خوش نامی فی نفسه امر مذمومی نیست بلکه گاه لازم است ، البته با رعایت چارچوبهای شرعی .
4 . صله دادن به شاعران در سیره دیگر معصومان نیز دیده می شود مثل صله امام سجاد به فرزدق و صله امام رضا علیهما السلام به دعبل . در هر دو مورد از زبان شعر در تبیین جایگاه بلند اهل بیت و ظلم رفته بر آنان استفاده شده است .
متن خبر
أنسابالأشراف: حدثنی علی بن المغیرة الأثرم، عن أبی عبیدة، عن یونس بن حبیب قال:
مدح شاعر الحسن بن علی فأعطاه عشرة آلاف درهم!!! فقیل: أتعطیه عشرة آلاف درهم؟ قال: إن خیر المال ما وقی (به) العرض، و اکتسب به حسن الأحدوثة، و الله ما أخاف أن یقول: لست بابن رسول الله و لا ابن علی و لا ابن فاطمة، و لکنی أخاف أن یقول: إنک لا تشبه رسول الله، و لا علیا و لا فاطمة، و الله إنهم لخیر منی، و أخری إن الرجل أملنی و رجانی.
آدرس
أنسابالأشراف ج3 ص 24شماره 33 (مشخصات نشر: انساب الأشراف، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (م 279)، تحقیق سهیل زکار و ریاض زرکلی، بیروت، دار الفکر، ط الأولی، 1417/1996.)
ابن ابی الحدید نیز این ماجرا را در شرح نهج البلاغة خودش ( ج 16 ص 11 ) چنین انعکاس داده است :
وروی أبو جعفر محمد بن حبیب أیضا أن الحسن علیه السلام أعطی شاعرا ، فقال له رجل من جلسائه : سبحان اللَّه ! أ تعطی شاعرا یعصی الرحمن ، ویقول البهتان ! فقال : یا عبد اللَّه ، إن خیر ما بذلت من مالک ما وقیت به عرضک ، وإن من ابتغاء الخیر اتقاء الشر .
منابع دیگری که این ماجرا را به نحوی انعکاس داده اند عبارتند از :
تاریخ ابن معین ، الدوری - یحیی بن معین ج 2 ص 101 شماره 3505 ،
تاریخ مدینة دمشق ، ابن عساکر ج 14 ص 181 ،
البدایةوالنهایة ، ابن کثیر ،ج8 ص208 .
با نگاهی به زندگی شخصیتهای دینی در طول تاریخ در می یابیم که تلاش های آنان برای هدایت بشر و حفظ دین ، در چارچوب قوانین تکوینی حاکم بر اجتماع ، صورت می گرفته است . هر چند در این بین ، برای اثبات ارتباط انبیاء و اوصیاء ، با آفریدگار هستی و رسالت الهی شان ، اعجاز به کمک می آمد اما شاهدیم که آنان در دیگر بخشهای زندگی شخصی و اجتماعی , همانند سایرین بودند . حضرت نوح نزدیک هزار سال به تبلیغ و دعوت مشغول بودند ، ابراهیم خلیل دعوت به یکتاپرستی را تا آنجا ادامه داد که به آتش افکنده شد ، هرچند آتش به اعجاز ، گلستان شد اما دعوت مردم به توحید ، مسیر طبیعی خود را طی کرد و از اعجاز برای ایمان آوردن همه یا اکثریت بابلیان استفاده نشد . همین طور پیامبرانی چون زکریا و یحیی حتی در مسیر دعوت و هدایت به قتل رسیدند و اعجاز برای جلوگیری از مرگ آنان به کار نرفت چنانکه پیامبر اکرم در مکه دعوت خود را به صورت طبیعی انجام دادند و چون مردم ایمان نیاوردند به مدینه هجرت کرد و در تشکیل حکومت در مدینه نیز , امور رایج در تشکیل حکومت را رعایت کرد چنانکه به جنگ می رفتند و همانند همه حرکتهای سیاسی و نظامی , شکست و پیروزی را تجربه می کردند . بنابر این فعالیت در حوزه اجتماع نیازمند رعایت قوانین تکوینی اجتماعی است و همگی باید بدان توجه داشته باشند و در این مسیر فرقی بین بندگان مومن و کافر نیست البته در حرکتهای مهم و اساسی بنابر مصالحی, امدادهای غیبی شامل حال مومنان می شود که استثناء است و آنان در اکثر امور زندگی اجتماعی ، باید همانند سایرین رفتار کنند . از این رو سیره معصومان علیهم السلام نیز از این قاعده مستثنا نبود . زیرا همان گونه که برای رهبری و هدایت جامعه با تمام ظرفیت , نیازمند ابزار لازم یعنی همراهی مردم و در اختیار داشتن قوی ترین ابزار هدایت یعنی حکومت نیاز داشتند و جایی برای اعجاز نبود ، در شرایطی که مسیر رهبری سیاسی جامعه تغییر کرد و به حاکمیت یافتن دیگران منجر شد نیز لازم بود بر اساس شرایط جدید از قواعد فعالیتهای اجتماعی در چنین دورانی تبعیت کنند و به اعجاز روی نیاوردند . لذا آنان برای حفظ جوهره دین محمدی و افراد پایبند بدان , به اعجاز روی نیاوردند بلکه همانند هر جریان فکری و سیاسی که از سوی حاکمیت مورد تهدید قرار داشت , قواعد فعالیت در این فضای اجتماعی را رعایت کردند . جریان های فکری و سیاسی به هنگام قرار گرفتن در شرایط تهدید و خفقان به فعالیت مخفی روی می آورند و در این مسیر در ظاهر با فضای عمومی مورد نظر حاکمیت هماهنگ می شوند اما برای آنکه اندیشه خود را در جامعه زنده نگه دارند به فعالیت خود به صورت مخفی ادامه می دهند و بهانه به دست حاکمان نمی دهند . در سیره معصومان علیهم السلام نیز شاهد این نوع تدبیر برای خود و پیروانشان هستیم که از آن به عنوان «تقیه » یاد می شود . تقیه برای حفظ و بقای دین محمدی و جلوگیری از تحریف و قلب ماهیت آن , نقش مهمی را ایفا کرد . برای درک بهتر ارزش این تدبیر , شایسته است به سرنوشت مسیحیت راستین به عنوان تجربه پیش رو توجه کنیم . در تاریخ مسیحیت , شاهدیم کسانی برای پذیرش مسیحیت از سوی امپراطوری روم حاضر به تغییر و تحریف در آن شدند(مانند اعتقاد به تثلیث و ترک برخی ازاحکام شرعی تورات ) . با مسیحی شدن رومیان با این گرایش انحرافی ، هواداران این گرایش به دلیل در دست گرفتن قدرت امپراطوری , توان تبلیغ و تحمیل اندیشه خود را یافتند و مسیحیان راستین در اقلیت قرار گرفتند( همان گونه که پیروان امیر المومنین ع پس از سقیفه در اقلیت قرار گرفتند ). مسیحیان موحد که اعتقاد توحیدی داشتند با مخالفت صریح با این انحراف ، خود را در مقابل اکثریت و امپراطوری روم قرار دادند و به شدت سرکوب شدند و قدرت تشکیل اجتماع را از دست دادند و به صومعه ها و و نقاط دور از اجتماع ، پناه آوردند و سر انجام از متن اجتماع حذف شدند و به مرور از بین رفتند و کار به جایی رسید که واژه مسیحیت با تفکر تثلیث شناخته می شود و انحراف به وجود آمده خود را به جای اصل مسیحیت شناساند و جا انداخت . اگر مسیحیان موحد از ساز وکار و قاعده فعالیت در دوران تهدید و اختناق استفاده می کردند ، مسیحیت دچار انحراف اساسی نمی گشت ، دست کم مساوی تفکر تثلیث شناخته نمی شد . در دوران خلفا نیز ، برخی با اعلام فعالیت رسمی سیاسی و نظامی ، علیه حاکمیت به سختی سرکوب شدند مانند زید شهید و محمد بن عبدالله نفس زکیه .
بنابر این تقیه از راهکاری رایج و طبیعی در بین جوامع برای در امان ماندن پیروان یک جریان فکری است و رهروان طریق حق و صراط مستقیم نیز باید از این قاعده فعالیت اجتماعی تبعیت کنند و خود را مستثنا ندانند و گر نه به سرنوشت مسیحیان موحد دچار می شوند . چنین بود که ائمه علیهم السلام به شیعیان خود توصیه می کردند از این سازوکار برای بقای تفکر ناب محمدی استفاده کنند و بی پروایان را نکوهش می کردند و در برخی شرایط رعایت آن را جزو شرایط هواداری خود به حساب می آوردند .
از امام صادق علیه السلام نقل شده که ؛ «هر کس تقیه را رعایت نکند از ما نیست [1].» چنان که در توصیه هایی به محمد بن نعمان فرموده اند :
هر کس اسرار ما را فاش کند مانند کسی است که به روی ما شمشیر کشیده ... حسن بن علی وقتی مورد اصابت خنجر نیروهای خودی قرار گرفت و مردم از فرمانش سر پیچی کردند حکومت را به معاویه واگذارد . برخی شیعیان به او گفتند : با این کار مومنان را ذلیل کردی ؟ فرمود : نه عزیز کردم . من وقتی دیدم به اندازه کافی نیروی هوادار و قدرت کافی برای جنگ نداریم حکومت را تسلیم معاویه کردم تا من و شما زنده بمانیم چنانکه در ماجرای خضر و موسی , خضر کشتی سالم ِ فقرا را سوراخ کرد تا حاکم کشتی آنان را مصادره نکند . ای محمد بن نعمان , شرایط ما نیز چنین است . گاه پیش می آید که من سخنی را به یکی از شماها می گویم و او آن را در نزد دیگران می گوید و باعث می شود که او را مخالف نظر اکثریت حاکم بدانند و از او بیزار شوند و لعنش کنند . پدرم (امام باقر علیه السلام ) می فرمود : تقیه مایه روشنایی چشم و سپر حفاظتی مومن است و اگر تقیه نبود خداوند پرستش نمی شد چنان که قرآن کریم می فرماید : «مومنان نباید به جای اهل ایمان ، کافران را دوست و سرپرست خود انتخاب کنند، هر کس چنین کند هیچ رابطهای با خدا ندارد (و پیوند او بکلی از خدا گسسته میشود)، مگر اینکه از آنها به پرهیزید (و به خاطر هدفهای مهمتری تقیه کنید). خداوند شما را از (نافرمانی) خود، بر حذر میدارد، و بازگشت (شما) به سوی خداست [2].» ... ای محمد بن نعمان بدان که رعایت نکردن تقیه و فاش کردن اسرار ما گناهش به مراتب از گناه قتل ما بیشتر است . افشاء سخنان ما در صورتی که بر علیه ما کاربرد داشته باشد به مانند قتل عمد ماست نه قتل خطا . وقتی دولت ظلم برپاست شما با کسانی که از آنان احساس خطر می کنید به خوبی برخورد کنید چرا که متعرض به حکومت , قاتل خودش به شمار می آید در حالی که خداوند در این موارد توصیه کرده است ؛ « وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ . خود را به دست خود ، به هلاکت نیفکنید![3].»
توصیه های امام صادق علیه السلام به محمد بن نعمان را از کتاب تحف العقول به صورت گزینشی و خلاصه نقل کردیم . متن حدیث در ذیل می آید :
تحفالعقول : وصیته ع لأبی جعفر محمد بن النعمان الأحول . قال أبو جعفر قال لی الصادق ع إن الله جل و عز عیر أقواما فی القرآن بالإذاعة فقلت له : جعلت فداک أین ؟ قال: قال : قوله وَ إِذا جاءَهُمْ أَمْرٌ مِنَ الْأَمْنِ أَوِ الْخَوْفِ أَذاعُوا بِهِ . ثم قال : المذیع علینا سرنا کالشاهر بسیفه علینا رحم الله عبدا سمع بمکنون علمنا فدفنه تحت قدمیه و الله إنی لأعلم بشرارکم من البیطار بالدواب شرارکم الذین لا یقرءون القرآن إلا هجرا و لا یأتون الصلاة إلا دبرا و لا یحفظون ألسنتهم . اعلم أن الحسن بن علی ع لما طعن و اختلف الناس علیه سلم الأمر لمعاویة فسلمت علیه الشیعة علیک السلام یا مذل المؤمنین فقال ع ما أنا بمذل المؤمنین و لکنی معز المؤمنین إنی لما رأیتکم لیس بکم علیهم قوة سلمت الأمر لأبقی أنا و أنتم بین أظهرهم کما عاب العالم السفینة لتبقی لأصحابها و کذلک نفسی و أنتم لنبقی بینهم یا ابن النعمان إنی لأحدث الرجل منکم بحدیث فیتحدث به عنی فأستحل بذلک لعنته و البراءة منه فإن أبی کان یقول و أی شیء أقر للعین من التقیة إن التقیة جنة المؤمن و لو لا التقیة ما عبد الله و قال الله عز و جل لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلَّا أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً ...یا ابن النعمان إن المذیع لیس کقاتلنا بسیفه بل هو أعظم وزرا بل هو أعظم وزرا بل هو أعظم وزرا یا ابن النعمان إنه من روی علینا حدیثا فهو ممن قتلنا عمدا و لم یقتلنا خطأ یا ابن النعمان إذا کانت دولة الظلم فامش و استقبل من تتقیه بالتحیة فإن المتعرض للدولة قاتل نفسه و موبقها إن الله یقول وَ لا تُلْقُوا بِأَیْدِیکُمْ إِلَی التَّهْلُکَةِ .
آدرس : تحفالعقول ص 308 .
[1] . امالی شیخ طوسی ص 281 شماره 543- 81 : و بهذا الإسناد، قال قال الصادق (علیه السلام) لیس منا من لم یلزم التقیة، و یصوننا عن سفلة الرعیة.
[2] . لا یَتَّخِذِ الْمُؤْمِنُونَ الْکافِرِینَ أَوْلِیاءَ مِنْ دُونِ الْمُؤْمِنِینَ وَ مَنْ یَفْعَلْ ذلِکَ فَلَیْسَ مِنَ اللَّهِ فِی شَیْءٍ إِلاَّ أَنْ تَتَّقُوا مِنْهُمْ تُقاةً وَ یُحَذِّرُکُمُ اللَّهُ نَفْسَهُ وَ إِلَی اللَّهِ الْمَصِیرُ (سوره آلعمران آیه 28)
[3] . سوره البقرة ، آیه 195
جایگاه اجتماعی امام هادی علیه السلام
پیامبر اعظم (ص) برای تبیین جایگاه امامت و وصایت و معرفی سرسلسله آنان یعنی علی بن ابی طالب تلاش های زیادی کردند اما توصیه های حضرت با بی مهری قریشیان روبرو شد و مسیر رهبری جامعه اسلامی به گونه دیگری رقم خورد و پست حساس رهبری به جریان بی قانونِ حوادث سپرده شد . گاه شخصی با انتخاب چند نفر و گاه با نصب رهبرِ به حاکمیت دست یافته و گاه با انتخاب شورای چند نفره - که اعضای آن را حاکم وقت تعیین کرده بود - به جایگاه رهبری امت پیامبر راه می یافت . گاه فردی با شورش علیه خلیفه و به تحلیل بردن نیروی نظامی او و قرداد صلح می توانست به این حاکمیت برسد , گاهی نیز با ولیعهدی و گاهی با برتری نظامی بر حاکم پیشین . در شرایط سیاسی یادشده که افرادی غیر از «امامان تعیین شده از سوی خدا و رسولش » , حاکمیت یافته اند بدیهی است که آنان خواستار به حاشیه راندن آن بزرگواران باشند تا توانایی ها ، برتری ها و شایستگی هاشان , شناخته نشود . چرا که حاکمان معاصر ائمه از شایستگی آنان برای حاکمیت سیاسی و رهبری علمی و فرهنگی , آگاه بودند - چنانچه شخصیتهای سیاسی و فرهنگی و علمی نیز از این امر آگاه بودند . این امر حاکمیت را نگران می کرد و باعث می شد پیوسته از ناحیه آن بزرگواران احساس خطر کنند و به اقداماتی چون جلوگیری از ارتباط مردم با آنان ، نظارت دائمی ، تبعید ، دستگیری و زندان و ... دست بزنند . این سیاستها در دور کردن توده مردم از آن بزرگواران و ناشناخته ماندنشان نزد اکثریت جامعه اسلامی ، نقش داشت اما این بدان معنا نبود که علم ، اخلاق ، بزرگ منشی و شایستگی های گوناگون آنان از دید صاحب نظران و شخصیتهای مطرح جامعه اسلامی ، پنهان بماند ضمن آنکه شخصیت علمی و اخلاقی و نسبتشان به پیامبر ص باعث می شد نزد بخشی از جامعه که آنان را می شناختند ، محبوبیت داشته باشند . در کنار اینها ، تلاشهای شیعیان در شناساندن ائمه و ناحقی دستگاه خلافت اموی و عباسی برای آن بزرگواران جایگاه اجتماعی ویژه ای ایجاد کرده بود که خلفای عباسی خود را ملزم به رعایت این جایگاه می دیدند . سیاست نظارت دائمی بر ائمه که از زمان مامون عباسی شروع شد در این راستا اعمال می شد چرا که زندانی کردن امام کاظم علیه السلام در دوره هارون برای دستگاه خلافت بازخورد منفی داشت و سیاست دعوت محترمانه از ائمه بعدی برای زندگی در کنار خلیفه ، برای این بود که هم ارتباط توده مردم با آنان قطع شود و هم تحت نظارت باشند و هم احساسات شیعیان و هوادارانشان برانگیخته نشود .
گزارشهای تاریخی حاکی است که خلفای عباسی در برخورد با ائمه آخر ، در ظاهر احترام آنان را حفظ می کردند شاید بتوان گفت خشن ترین خلیفه این دوران متوکل عباسی است با این حال برخورد ظاهری او با امام هادی را بسیار محترمانه می بینیم . او حتی نامه احضار و جلب امام به پایتخت - یعنی سامرا - را بسیار مودبانه می نویسد .
این برخورد احترام آمیز او با امام تا آنجا بوده که هنگام حضور امام در قصر خلیفه دستور می داده دربانان و محافظان برای ایشان درب ها را باز کنند و پرده ها را کنار بزنند و خدمت کاران در خدمتشان باشند . این نوع برخورد ، برخی از اطرافیان خلیفه ، را ناراحت می ساخت و بر آنها گران می آمد چرا که می دیدند ایشان در جایگاه یک مخالف سیاسی و تهدید کننده نظام خلافت عباسی تا این حد در کاخ و دربار مورد احترام است در حالی که آنان در عین خدمت گذاری به دربار ، از چنین احترامی برخوردار نیستند . آنان خود از علت این احترام آگاه بودند با این حال تاب تحمل آن را نداشتند . در یک مورد از این اعتراض ها , یکی از درباریان به نکاتی اشاره می کند که گویای جایگاه اجتماعی امام است . او به متوکل می گوید : کاری که تو با خود می کنی , هیچ دشمنی با تو نمی کند . در کاخ تو همه خدمت گذار علی بن محمد (الهادی) هستند و مواظبند که مبادا زحمت باز کردن در یا کنار زدن پرده ها یا ...به دوش بکشد . اگر مردم از این ماجرا آگاه شوند خواهند گفت : اگر متوکل او را شایسته حکومت نمی دانست چنین احترامی به او نمی گذاشت . لذا لازم است او را رها کنی تا همچون دیگران به طور معمولی به کاخ رفت و آمد کند و خودش پرده ها را کنار بزند و رفتارش همچون دیگران باشد .
از سخنان این درباری پیداست که از جایگاه امام هادی به عنوان شخصیت رقیب خلیفه و موقعیتش در بین صاحب نظران آگاه هست و می داند که احترام متوکل به امام در این راستاست و این که خلیف می ترسد امام برای حکومت او خطری ایجاد کند زیرا را که می داند امام از نفوذ و موقعیت بالایی برخوردار است لذا تلاش دارد با برخورد احترام آمیز احساسات هوادارنش را کنترل کند .
این مطالب برای آن گفته شد که توجه داشته باشیم آنچه به طور رسمی در آن دوران , انعکاس می یافته امور مورد توجه دستگاه سیاسی یا وابستگان فرهنگی آنها بوده است لذا اگر از ائمه چیزی انعکاس نیافته برای آن بوده که اولا در جایگاه مخالفان سیاسی و فرهنگی بوده اند ثانیا به دلیل قطع ارتباط آنان با مردم به وسیله حکومت و کنترل ارتباط ها , کمتر در معرض دید قرار نمی گرفتند لذا ممکن است تصور شود آن بزرگواران در جامعه آن دوران وزن و نقشی نداشتند حال آنکه از لابلای گزارشهای تاریخی حقیقتی خود را نمایان می سازد , اینکه ائمه آخر از حیث جایگاه اجتماعی و نفوذ مقامی به مراتب بالاتر از خلفا و دیگر شخصیت های مطرح داشتند به گونه ای که خلفا ناچار می شدند احترام آنان را با وجود مخالف بودنشان حفظ کنند و از سوی دیگر به دلیل احساس خطر فراوان از سوی ایشان , آنان را در سنین جوانی یا میانسالی مسموم می کردند . گفتگوی درباری یادشده با متوکل حکایت از این حقیقت روشن در آن دوران دارد .
متن خبر
الأمالی للطوسی : أبو محمد الفحام، قال حدثنی أبو الطیب أحمد بن محمد بن بوطیر، قال حدثنی خیر الکاتب، قال حدثنی شیلمة الکاتب، و کان قد عمل أخبار سرمنرأی، قال کان المتوکل رکب إلی الجامع، و معه عدد ممن یصلح للخطابة، و کان فیهم رجل من ولد العباس بن محمد یلقب بهریسة ... و کان أحد الأشرار، فقال یوما للمتوکل :
ما یعمل أحد بک أکثر مما تعمله بنفسک فی علی بن محمد، فلا یبقی فی الدار إلا من یخدمه، و لا یتبعونه بشیل ستر و لا فتح باب و لا شیء، و هذا إذا علمه الناس قالوا لو لم یعلم استحقاقه للأمر ما فعل به هذا، دعه إذا دخل یشیل الستر لنفسه و یمشی کما یمشی غیره، فتمسه بعض الجفوة، فتقدم ألا یخدم و لا یشال بین یدیه ستر، و کان المتوکل ما رئی أحد ممن یهتم بالخبر مثله.
قال فکتب صاحب الخبر إلیه أن علی بن محمد دخل الدار، فلم یخدم و لم یشل أحد بین یدیه ستر، فهب هواء رفع الستر له فدخل، فقال اعرفوا خبر خروجه، فذکر صاحب الخبر أن هواء خالف ذلک الهواء شال الستر له حتی خرج، فقال لیس نرید هواء یشیل الستر، شیلوا الستر بین یدیه .
آدرس : امالی طوسی ص 287 شماره 556- 3 .
ترجمه بخشهای مرتبط با عنوان
هر وقت که امام هادی علیه السلام بر متوکل وارد می شد، خادمان متوکل طبق دستور او پرده ها را بالا می زدند تا امام را با احترام وارد مجلس کرده باشند.
روزی به متوکل گفتند : این کار تو باعث شده که مردم بگویند لیاقت علی بن محمد علیه السلام برای حکومت و خلافت بیش از متوکل است ،اگر چنین نیست چرا این گونه مورد احترام خلیفه قرار دارد .
متوکل دستور داد دیگر کسی پرده را برای امام بلند نکند تا او برای داخل شدن خود پرده را کنار بزند.
وقتی امام هادی علیه السلام وارد شد ، شخصی که شاهد ماجرا بود به متوکل خبر داد که وقتی امام هادی علیه السلام وارد شد، بادی وزید و پرده را به قدری بالا برد که امام علیه السلام بدون زحمت وارد شدو موقع خروج نیز باد از جهت مخالف وزید و همانگونه پرده را از طرف بیرون بالا برد.
متوکل دستور داد مثل سابق به امام احترام بگذارند تا فضیلت او بیشتر ظاهر نشود.